شعر با د
شعر با د
شعر با د,شعر با د شروع شه,شعر با دال شروع شه,شعر که با د شروع شه,بیت شعر که با د شروع شه,شعر که اولش با د شروع شه,یه شعر که با د شروع شه,,شعر با حرف د,شعر با حرف د شروع شود,شعر با حرف د شروع بشه,شعری که با حرف د شروع شود,شعر که با حرف د شروع بشه,شعری که با حرف د شروع بشه
در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد که با حرف د شروع می شوند برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
در عالم بیوفا ،کسی خرم نیست
شادی و نشاط، در بنیآدم نیست
آن کس که درین زمانه او را غم نیست
یا آدم نیست، یا از این عالَم نیست
هلالی جغتایی
شعر با د
در دایره وجود موجود علیست
اندر دوجهان مقصد و مقصود علیست
گرخانه اعتقاد ویران نشدی
من فاش بگفتمی که معبود علیست
مولانا
شعر با د شروع شه
دلی کز معرفت نور و صفا دید به هر چیزی که دید اول خدا دید
شعر با دال شروع شه
دل همچو سنگت ای دوست به آب چشم سعدی
عجب است اگر نگردد که بگردد آسیابی
سعدی
شعر که با د شروع شه
دست از طلب ندارم تا کار من برآید
یا تن رسد به جانم یا جان ز تن برآید
بیت شعر که با د شروع شه
دردا که اسیر ننگ و نامیم هنوز
در گفت و شنید خاص و عامیم هنوز
شد عمر تمام و ناتمامیم هنوز
صد بار بسوختیم و خامیم هنوز
هلالی جغتایی
شعر که اولش با د شروع شه
دین و دل بردند و قصد جان کنند
الغیاث از جور خوبان الغیاث
حافظ
یه شعر که با د شروع شه
دلم تنهاست ماتم دارم امشب دلی سرشار از غم دارم امشب
سلمان هراتی
شعر با حرف د
دانی که چرا سر نهان با تو نگویم؟ طوطی صفتی طاقت اسرار نداری
شعر با حرف د شروع شود
دوستت دارم و دانم که تویی دشمن جانم//از چه با دشمن جانم شده ام دوست ندانم
شعر با حرف د شروع بشه
در هر دشتی که لالهزاری بودهست
از سرخی خون شهریاری بودهست
هر شاخ بنفشه کز زمین میروید
خالی است که بر رخ نگاری بودهست
خیام
شعری که با حرف د شروع شود
دوش آن صنم چه خوش گفت د رمجلس مغانم
با کافران چه کارت گربت نمی پرستی
حافظ
شعر که با حرف د شروع بشه
دیدی ای دل که غم عشق دگر بار چه کرد چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد
حافظ
شعری که با حرف د شروع بشه
دیدی که مرا هیچ کسی یاد نکرد
جز غم که هزار آفرین بر غم باد
مولانا
شعر با د
در جهان تا میتوانی ساده و یکرنگ باش//قالی از صد رنگ بودن زیر پا افتاده است
شعر با د شروع شه
دیشب که دلم ز تاب هجران میسوخت
اشکم همه در دیده ی گریان می سوخت
می سوختم آنچنانکه غیر از دل تو
بر من دل کافر و مسلمان می سوخت
ابوسعید ابوالخیر
شعر با دال شروع شه
در آسمان نه عجب گربه گفته حافظ
سرود زهره به رقص اورد مسیحارا
حافظ
شعر که با د شروع شه
در دایره قسمت ما نقطه ی تسلیمیم لطف آنچه تو اندیشی حکم آنچه تو فرمایی
حافظ
بیت شعر که با د شروع شه
دلی کز معرفت نور و صفا دید به هر چیزی که دید اول خدا دید
شعر که اولش با د شروع شه
دارمت دوست به حدی که خدامیداند//رازاین قصه فقط بادصبامیداند
یه شعر که با د شروع شه
در گوشِ دلم گفت فلک پنهانی:
حُکمی که قضا بُوَد ز من میدانی؟
در گردشِ خود اگر مرا دست بُدی،
خود را برهاندمی ز سر گردانی
خیام
شعر با حرف د
دعا کن به شب چون گدایان بسوز
اگر میکنی ادشاهی به روز
شعر با حرف د شروع شود
دارد به جانم لرز می افتد رفیق؛ انگار پاییزم
دارم شبیه برگ های زرد و خشک از شاخه می ریزم
سید محمد علی آل مجتبی
شعر با حرف د شروع بشه
دلم تنهاست ماتم دارم امشب دلی سرشار از غم دارم امشب
سلمان هراتی
شعری که با حرف د شروع شود
دلا تا کی در این زندان فریب این و آن بینی/
یکی زین چاه ظلمانی برون شو تا جهان بینی
شعر که با حرف د شروع بشه
در این دنیا کسی محرم اسرار کسی نیست//
ما تجربه کردیم کسی یار کسی نیست
شعری که با حرف د شروع بشه
دلم رو آهنی کردم مبادا عاشقت گردد
ندانستم تو ای ظالم دلی آهن ربا داری
وحشی بافقی
شعر با د
دردایره قسمت ما نقطه تسلیمیم
لطف آنچه تو اندیشی حکم آنچه تو فرمایی
حافظ
شعر با د شروع شه
در این سرای بی کسی کسی به در نمی زند
به دشت پر ملال ما پرنده پر نمی زند
هوشنگ ابتهاج
شعر با دال شروع شه
دیدی ای دل که غم عشق دگر بار چه کرد چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد
حافظ
شعر که با د شروع شه
در نمازم خم ابروی تو در یاد آمد/
حالتی رفت که مهراب به فریاد آمد
بیت شعر که با د شروع شه
دوستت دارم و دانم که تویی دشمن جانم
از چه با دشمن جانم شده ام دوست ندانم
شعر که اولش با د شروع شه
دست طمع چو پیش کسان میکنی دراز
پل بسته ای که بگذری از آبروی خویش
صائب
یه شعر که با د شروع شه
دستم به ماه می رسد امشب، اگر که عشق دست مرا دوباره بگیرد، مگر که عشق
عبدالمجید اجرایی
شعر با حرف د
در دایره قسمت ما نقطه ی تسلیمیم لطف آنچه تو اندیشی حکم آنچه تو فرمایی
حافظ
شعر با حرف د شروع شود
دانی که چرا راز نهان با تو نگویم / طوطی صفتی طاقت اسرار نداری
شعر با حرف د شروع بشه
دولت همه ساله بیجلال تو مباد
همت همه ساله بیجمال تو مباد
هر بنده که هست بیکمال تو مباد
خورشید جهان تویی، زوال تو مباد
منوچهری
شعری که با حرف د شروع شود
در طریق عشقبازی امن و آسایش خطاست
ریش باد آن دل که با درد تو خواهد مرهمی؟؟
حافظ
شعر که با حرف د شروع بشه
دولت همه ساله بیجلال تو مباد
همت همه ساله بیجمال تو مباد
هر بنده که هست بیکمال تو مباد
خورشید جهان تویی، زوال تو مباد
منوچهری
شعری که با حرف د شروع بشه
دلایل قوی باید و معنوی
نه رگهای گردن به حجت قوی
شعر با د
دردیست غیر مردن کان را دوا نباشد
پس من چگونه گویم این درد را دوا کن
شعر با د شروع شه
در ره عشق نشد کس به یقین محرم راز
هر کسی بر حسب فکر گمانی دارد
شعر با دال شروع شه
در ره عشق نشد کس به یقین محرم راز
هر کسی بر حسب فکر گمانی دارد
شعر که با د شروع شه
دلربایی همه آن نیست که عاشق بکشند
خواجه ان است که باشد غم خدمتکارش
حافظ
بیت شعر که با د شروع شه
دلا دلالت خیرت کنم به راه نجات
مکن به فسق مباهات و زهد هم مفروش
حافظ
شعر که اولش با د شروع شه
دریغ و درد که تا این زمان ندانستم
که کیمیای سعادت رفیق بود رفیق
یه شعر که با د شروع شه
دل داده ام به یاری شوخی کشی نگاری
مرضیه السجایا محموده الخصائل
حافظ
شعر با حرف د
در مدرسه آدم با حق چو شدی محرم
در صدر ملک بنشین تدریس به اسما کن
شعر با حرف د شروع شود
دلفریبان نباتی همه زیور بستند
دلبرماست که باحسن خداداد آمد
حافظ
شعر با حرف د شروع بشه
دارم از لطف ازل جنت فردوس طمع
گرچه دربانی میخانه فراوان کردم
شعری که با حرف د شروع شود
درازنای شب از چشم دردمندان پرس
تو قدر آب چه دانی که بر لب جویی
سعدی
شعر که با حرف د شروع بشه
درشتی کند با غریبان کسی
که نابوده باشد به غربت بسی
شعری که با حرف د شروع بشه
درونها تیره شد باشد که از غیب
چراغی برکند خلوت نشینی
حافظ
شعر با د
دلبرم شاهد و طفل است و به بازی روزی
بکشد زارم ودر شرع نباشد گنهش
حافظ
شعر با د شروع شه
در مذهب ما کلام حق ناد علیست
طاعت که قبول حق فتد یاد علیست
از جمله آفرنش کون و مکان
مقصودخدا علی و اولاد علیست
حافظ
شعر با دال شروع شه
در مذهب ما باده حلال است ولیکن
به روی تو ای سرو گل اندام حرام است
حافظ
شعر که با د شروع شه
در این شب سیاهم گمگشته را مقصود
از گوشه ای برون آ ی ای کوکب هدایت
حافظ
بیت شعر که با د شروع شه
دلا در عاشقی ثابت قدم باش
که در این ره نباشد کار بی اجر
حافظ
شعر که اولش با د شروع شه
درست اول این نوبهار عاشق شد دلم میان همین گیر و دار عاشق شد
عبدالله اسفندیاری
یه شعر که با د شروع شه
در شبی پر ستاره و آرام دختری در عذاب می میرد
دختری در عذاب تنهایی غرق در التهاب می میرد
مرضیه اکبرپور
شعر با حرف د
دارد تمام عشق من از دست می رود انگیزه های زیستن از دست می رود
میثم امانی
شعر با حرف د شروع شود
دنیا به روی سینه ی من دست رد گذاشت بر هر چه آرزو به دلم بود سد گذاشت
میثم امانی
شعر با حرف د شروع بشه
دادیم ز کف نقد جوانی و دریغا چیزی به جز از حیرت و حسرت نستاندیم
رعدی آذرخشی
شعری که با حرف د شروع شود
دام تزویر که گستردیم بهر صید خلق کرد مارا پایبند و خود شدیم آخر شکار
پروین اعتصامی
شعر که با حرف د شروع بشه
دانه ای را که دل موری از آن شاد شود خوشی اش روز جزا تاج سلیمان باشد
صائب تبریزی
شعری که با حرف د شروع بشه
دانه بهتر در زمین نرم بالا می کشد سرفرازی بیشتر چون خاکساری بیشتر
صائب تبریزی
شعر با د
مشفق کاشانی
شعر با د شروع شه
دایم دل خود ز معصیت شاد کنی چون غم رسدت خدای را یاد کنی
حسن دهلوی
شعر با دال شروع شه
در آغاز محبت گر پشیمانی بگو با من که دل ز مهرت بر کنم تا فرصتی دارم
رفیعی کاشانی
شعر که با د شروع شه
در آن ساعت که خواهن این و آن مُرد نخواهند از جهان بیش از کفن برد
سعدی
بیت شعر که با د شروع شه
در آن ساعت که خواهن این و آن مُرد نخواهند از جهان بیش از کفن برد
سعدی
شعر که اولش با د شروع شه
در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم
سعدی
یه شعر که با د شروع شه
در این بازار گر سودیست با درویش خرسندست خدایا منعمم گردان به درویشی و خرسندی
حافظ
شعر با حرف د
دارد به جانم لرز می افتد رفیق؛ انگار پاییزم
دارم شبیه برگ های زرد و خشک از شاخه می ریزم
سید محمد علی آل مجتبی
شعر با حرف د شروع شود
در این سرای بی کسی کسی به در نمی زند
به دشت پر ملال ما پرنده پر نمی زند
هوشنگ ابتهاج
شعر با حرف د شروع بشه
دستم به ماه می رسد امشب، اگر که عشق دست مرا دوباره بگیرد، مگر که عشق
عبدالمجید اجرایی
شعری که با حرف د شروع شود
درست اول این نوبهار عاشق شد دلم میان همین گیر و دار عاشق شد
عبدالله اسفندیاری
شعر که با حرف د شروع بشه
در شبی پر ستاره و آرام دختری در عذاب می میرد
دختری در عذاب تنهایی غرق در التهاب می میرد
مرضیه اکبرپور
شعری که با حرف د شروع بشه
دارد تمام عشق من از دست می رود انگیزه های زیستن از دست می رود
میثم امانی
شعر با د
دنیا به روی سینه ی من دست رد گذاشت بر هر چه آرزو به دلم بود سد گذاشت
میثم امانی
شعر با د شروع شه
دادیم ز کف نقد جوانی و دریغا چیزی به جز از حیرت و حسرت نستاندیم
رعدی آذرخشی
شعر با دال شروع شه
دام تزویر که گستردیم بهر صید خلق کرد مارا پایبند و خود شدیم آخر شکار
پروین اعتصامی
شعر که با د شروع شه
دانه ای را که دل موری از آن شاد شود خوشی اش روز جزا تاج سلیمان باشد
صائب تبریزی
بیت شعر که با د شروع شه
دانه بهتر در زمین نرم بالا می کشد سرفرازی بیشتر چون خاکساری بیشتر
صائب تبریزی
شعر که اولش با د شروع شه
دانی ز چه غنچه خون کند چهره ز شرم؟ زان روی که کار او گل انداختن است
مشفق کاشانی
یه شعر که با د شروع شه
دایم دل خود ز معصیت شاد کنی چون غم رسدت خدای را یاد کنی
حسن دهلوی
شعر با حرف د
در آغاز محبت گر پشیمانی بگو با من که دل ز مهرت بر کنم تا فرصتی دارم
رفیعی کاشانی
شعر با حرف د شروع شود
در آن ساعت که خواهن این و آن مُرد نخواهند از جهان بیش از کفن برد
سعدی
شعر با حرف د شروع بشه
در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم
سعدی
شعری که با حرف د شروع شود
در این بازار گر سودیست با درویش خرسندست خدایا منعمم گردان به درویشی و خرسندی
حافظ
شعر که با حرف د شروع بشه
در این بهار تازه که گل ها شکفته اند لبخند عشق زن که شکوفا ببینمت
مفتون امینی
شعری که با حرف د شروع بشه
در این دنیا کسی بی غم نباشد اگر باشد بنی آدم نباشد
خاقانی
شعر با د
در این فکرم که خواهی ماند با من مهربان یا نه؟
به من کم می کنی لطفی که داری این زمان یا نه؟
وحشی بافقی
شعر با د شروع شه
در جوانی حاصل عمرم به نادانی گذشت چانچه باقی بود آن هم در پشیمانی گذشت
غزنوی
شعر با دال شروع شه
در جهان بال و پر خویش گشودن آموز که پریدن نتوان با پر و بال دگران
اقبال لاهوری
شعر که با د شروع شه
درختی کز جوانی کوژ برخاست چو خشک و پیر گردد کی شود راست؟
نظامی
بیت شعر که با د شروع شه
درد بی عشقی ز جانم برده طاقت ور نه من داشتم آرام تا آرام جانی داشتم
رهی معیری
شعر که اولش با د شروع شه
درد عاشقی را دوایی بهتر از معشوق نیست شربت بیماری فرهاد را شیرین کنید
عصری تبریزی
یه شعر که با د شروع شه
در دلم بود که بی دوست نباشم هرگز چه توان کرد که سعی من و دل باطل بود
حافظ
شعر با حرف د
در دل هوسی هست دریغا نفسی نیست ما را نفسی نیست که در دل هوسی نیست
حسین شاه زیدی
شعر با حرف د شروع شود
دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو بستم / باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی
شعر با حرف د شروع بشه
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند / واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
شعری که با حرف د شروع شود
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند / گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
شعر که با حرف د شروع بشه
دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بود / تا دل شب سخن از سلسله موی تو بود
شعری که با حرف د شروع بشه
ده روز مهرگردون افسانه است وافسون / نیکی به جای یاران فرصت شماریارا
شعر با د
در آن نفس که بمیرم در آرزوی توباشم / بدین امید دهم جان که خاک کوی توباشم
شعر با د شروع شه
درد ما را نیست درمان الغیاث
هچر ما را نیست پایان الغیاث
شعر با دال شروع شه
دیدار یار غائب دانی چه ذوق دارد؟
ابری که در بیابان بر تشنه ای ببارد
شعر که با د شروع شه
دوست آن است که گیرد دست دوست
در پریشان حالی و درماندگی
بیت شعر که با د شروع شه
دل میرود ز دستم صاحبدلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
شعر که اولش با د شروع شه
در ناامیدی بسی امید است
پایان شب سیه سپید است
یه شعر که با د شروع شه
دردم از یار است و درمان نیز هم
دل فدای او شد و جان نیز هم
شعر با حرف د
دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس
که چنان زو شده ام بی سرو سامان که مپرس
شعر با حرف د شروع شود
دل هرچه نظر به وسعت عالم تافت
جز نور تو در عرصه آفقا نیافت
هنگام نهادن قدم برسر خاک
دیوار حرم به احترام تو شکافت
براتی پور
شعر با حرف د شروع بشه
در این بهار تازه که گل ها شکفته اند لبخند عشق زن که شکوفا ببینمت
مفتون امینی
شعری که با حرف د شروع شود
دریای زندگی گوهری اینچنین نداشت
برساحل کرمت دریا خوش امدی
براتی پور
شعر که با حرف د شروع بشه
دل اگر خدا شناسی، همه در رخ علی بین
به علی شناختم من، به خدا قسم خدا را
شهریار
شعری که با حرف د شروع بشه
دردمندان را سر کویش نه گر دار الشفاست
حیرتم آن درد را پس با چه درمانش کنند
پیکری باریک گردد در عبادت گر چو مو
بی ولایش هیزم نیران سوزانش کنند
صامت بروجردی
شعر با د
در میخانه که باز است چرا حافظ گفت
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند ؟
شعر با د شروع شه
دل اگر هست دل زینب کبری باشد
آفرین باد بر این همت مردانه دل
شعر با دال شروع شه
در دیاری که جوانانش عصا از کور می دزدند
من نا بخرد نادان محبت جستجو کردم
شعر که با د شروع شه
دردم از یار است و درمان نیز هم
دل فدای او شد و جان نیز هم
حافظ
بیت شعر که با د شروع شه
دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس
که چنان زو شده ام بی سر و سامان که مپرس
حافظ
شعر که اولش با د شروع شه
دل بسی خون به کف آرد ولی دیده بریخت
الله الله که تلف کردو که اندوخته بود
حافظ
یه شعر که با د شروع شه
دل همه دم به یاد توست , دیده در انتظار توست
بر در و دیوار دلم , نقش تو و نگار توست
شعر با حرف د
دیریست زهجر روی مهش , خوابم نمیبرد
حیران میان سیلم و آبم نمیبرد
شعر با حرف د شروع شود
دور از رخ تو دم به دم از گوشه چشم
سیلاب سرشک آمد و طوفان بلا رفت
شعر با حرف د شروع بشه
در این دنیا کسی بی غم نباشد اگر باشد بنی آدم نباشد
خاقانی
شعری که با حرف د شروع شود
در این فکرم که خواهی ماند با من مهربان یا نه؟
به من کم می کنی لطفی که داری این زمان یا نه؟
وحشی بافقی
شعر که با حرف د شروع بشه
در جوانی حاصل عمرم به نادانی گذشت چانچه باقی بود آن هم در پشیمانی گذشت
غزنوی
شعری که با حرف د شروع بشه
در جهان بال و پر خویش گشودن آموز که پریدن نتوان با پر و بال دگران
اقبال لاهوری
شعر با د
درختی کز جوانی کوژ برخاست چو خشک و پیر گردد کی شود راست؟
نظامی
شعر با د شروع شه
درد بی عشقی ز جانم برده طاقت ور نه من داشتم آرام تا آرام جانی داشتم
رهی معیری
شعر با دال شروع شه
درد عاشقی را دوایی بهتر از معشوق نیست شربت بیماری فرهاد را شیرین کنید
عصری تبریزی
شعر که با د شروع شه
در دلم بود که بی دوست نباشم هرگز چه توان کرد که سعی من و دل باطل بود
حافظ
بیت شعر که با د شروع شه
در دل هوسی هست دریغا نفسی نیست ما را نفسی نیست که در دل هوسی نیست
حسین شاه زیدی
شعر با د
- ۹۶/۰۹/۰۵